خاطرات دهه 60

 

این دهه ۶٠ یا که هی نسل سوخته نسل سوخته میکنن،

 ♥♥♥

فکر نکن ما یادمون رفته ماه رمضوناشون تو زمستون بوده ... o_O

سوسولا :|

  

سالها واسه برابری زن و مرد تلاش کردیمو باتاخره توانستیم حق مش کردن مو و سوراخ کردن گوش و برداشتن ابرو را به آقایان تقدیم کنیم.

  

دهه ی شصتیا چیزی دارن که بچه های امروزی نداره اونم ظرفیته

  

ای آمریکای ملعون و ای غرب پلید ،
ما رو از تمدید مذاکرات میترسونید

 

اوسکلا ما همون نسلی هستیم که دو هفته منتظر میموندیم ،
ببینیم شوت سوباسا گل میشه یا نه؟
برید از خدا بترسید (!!)

  

یادش بخیر مهرای صد آفرین و هزار آفرین که میزدن تو دفترامون
من پولامو جمع میکردم میرفتم میخردم

  

کی یادشه وقتی تراش میشکست تیغشو میزدیم سر لوله خودکار لامصب قویتر از تراش بود

  

کی یادشه کاغذارو با آب دهنمون خیس میکردیم بعد بالوله خودکار مچسبوندیم به سقف

  

يكي از لوازم تحريراي لوكس زمان ما از اين پاككن هايي بود كه يه سرش پاك ميكرد اون يكي سرش جاروووو !!
حكم تبلت الآن رو داشت!

  

همه این خاطره هایی که دهه هفتادیا با کلیپساشون دارن دهه شصتی ها با اوپل هاشون داشتن یادتون که هست

  

قدیما که مهمون به خونمون میومد میگفتن قبله کدوم طرفه الان میگن رمز اینترنت چنده؟؟؟

  

بچه های امروزی رو نمیتونم درک کنم :
بهش آدامس موزی میدم ناز میکنه میگه این آدامسا بو میدن و بدمزه ن نمیخورم !
زمان ما آدامس موزی خدایی میکرد ؛ ما اول کاغذشو نیم ساعت لیس میزدیم بعد میرفتیم سراغه خودش !!!

  

ما که بچه بودیم یه بادکنک برامون می خریدن کلی باهاش حال می کردیم بعدم که می ترکید اون حلقه ی سرشو جای انگشتر می کردیم دستمون بقییشم می زدیم سر لیوان باهاش طبل درست می کردیم, یه همچین بچه هایی بودیم ما

  

یادتونه بچه که بودیم تا توى یه جمعى میرفتیم حوصله نداشتیم،خجالت میکشیدیم بابا مامانمون میگفتن:سلام کردى به عمو؟ ما هم مثل خر تو گل میموندیم! یهو طرف به دروغ میگفت: بعععععله،سلامم کرد پسر گل!!!!
عاشق این ادما بودم،دمشون گرم

  

نــــــــه!!! خدایـــــی
مَـــن آخرش نفهميدم
اين زنگ پرورشي براي چي بود ؟؟
هَــميشه هم ميگفتن براي معلمتون مشكل پيش اومده ،گفته نمياد

  

یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جمع میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ مام هی حواسمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه قلبمونم تند تند میزد

  

شما یادتون نمیاد ما وقتی بچه بودیم اول مهر که کفش نو برام میخریدن سر کلاس انقدر نیگاش میکردم که دیگه چشمام خسته میشد ، تازه اگه روش یه لک میفتاد با آب دهنم تمیزش میکردم
انقد که من از کفشم لذت میبردم لیونل مسی از کفش طلاییش لذت نمیبره

  

الان توی مهدکودکا بچه ها همه تبلت دارن!اونوقت من سه برابر اینا سن داشتم یه تلفن داشتم که هر کدوم از دکمه هاش رو میزدم میگفت:هاب.هاب.هاب!

  

‏ درد دل یه دهه ۶۰: خدایا! من فکرکنم ما دهه 60ی ها رو از رو زمین حذف کنی تمام مشکلات دنیا حل بشه!
جنگ و قحطی و کنکور و مجردی و بیکاری کم بود، حالا وظیفه افزایش جمعیت هم افتاد گردن ما !!

  

کیا یادشونه سکه میذاشتیم زیر کاغذ با مداد میکشیدیم تا طرحش رو کاغذ بیفته
اگه یادته ستاره بده اگه یادتم نیس که گودزیلایی توقعی ازت نیست

  

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﺎﺑﻘﻞ ﺩﺳﺘﯿﺎﻣﻮﻥ ﻗﻬﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﯾﻪ ﺧﻂ ﻭﺳﻂ ﻣﯿﺰ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﯾﻢ ﻣﯿﮕﻔﺘﯿﻢ ﻭﺳﺎﯾﻠﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻂ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺗﺮ ﻧﯿﺎﺩ
ﮐﯿﺎ ﯾﺎﺩﺷﻮﻧﻪ

  

مادخترا بچه بودیم دوست داشتیم مثل سیندرلا و سفید برفی و…بشیم .نمیدونم چرا یهو میو میو عوض میشه ورد خوند شبیه دریزلا و اناستازیا و پرین و نل و کوزت شدیم!

  

همه خاطراتی که دخترای دهه هفتادی واسه این کلیپساشون دارن دهه شصتیا با اِپُل دارن

  

میدونى از کى فهمیدم نسل سوختم؟
ازوقتى چشم باز کردم دیدم کل خانواده عاشق فلفلند ومن حتى عکس فلفل هم ببینم سلولهاى حلقم میسوزه.
تازه از دموکراسیه حق با اکثریت هم برخورداریم.
بله دیگه این است نسل سوخته...

  

ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ...
ﻟﺤﻈﻪ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﯼ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺗﻤﻮﻣﻪ ﺑﺸﻪ...
ﺑﻌﺪ ﺗﻮﺵ ﺁﺏ ﭘﺮ ﮐﻨﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻢ...
ﺍﯾﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺪﺕ ﺗﺮﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﭽﮕﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ...

  

دهه 60 تا کیا یادشونه گردو بازی،سنگ مرمر بازی، هفت سنگ و کلی بازی های دسته جمعی دوران بچگی.

  

یادش بخیر نوشابه شیشه ای و شیر شیشه ای

  

یادش بخیر امتحان اخر سال که میدادیم کتابارو پاره می کردیم تا برسیم خونه

  

یادش بخیر کتابمون جلد پلاستیکی می کردیم بعد با خودکار پشتش دروازه می کشیدیم سر خودکار بیک مو میگرفتیم فوتبال دستی درست می کردیم.

  

ما دهه شصتیا تخمه آفتابگردون رو مغز می کردیم وقتی یه مشت می شد یک دفعه می خوردیم

  

شماها یادتون نمیاد قدیما وقتی بعد ماه ها بابامون نان کنجدی می آورد خونه ما شب دیگه شام نمی خوردیم با بچه های فک و فامیل می نشستیم نون کنجدی می خوردیم انگار که کیک کنجدی می خوردیم...
اما الان به کیکش نگاه نمی کنن چه برسه نون کنجدی

  

ما دهه 60 ها پول نداشتیم تفنگ آب پاش بخریم دهنمونو پر آب میکردیم میریختیم رو صورت بچه های کوچه

  

یادش بخیر زنگ آخر که می شد کیفمونو می انداختیم رو کولمون و منتظر بودیم زنگ بخوره بعد مثل وحشیا حمله می کردیم به سمت در تا اولین نفری باشیم که از کلاس می ریم بیرون

 
یادتونه روز آخر مدرسه قبل عید بهمون پیک نوروزی میدادند با اون بوی نوی کاغذ؟ روز اول عید همه نقاشی ها شو رنگ میکردیم و لطیفه هارم میخوندیم اما تمرینا رو میذاشتیم بعد عید یکی واسمون حل میکرد میبردیم؟

  

کیا یادشونه باقوطی شیر خشک کفش درست میکردیم

  

به سلامتی همه دهه شصتیا که اکثر خاطراتمون مشترکه از پاکن جوهری کشدن رو موکت گرفته تا پلنگ صورتی خاکستری

  

یکی از خاطرات دهه شصتیا
رفتن به مدرسه حتی در صورت بارش سنگ از آسمونِ

  

ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ !!!
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍین قدر ﺩﺳﺘﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻪ، ﺍﺯ ﻗﺎﺭﭺﺧﻮﺭ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻓﯿﻠﻢ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﺎﺯﯼ .

  

من بچه که بودم بیشتر از اینکه از گم شدن بترسم از پیدا شدن می ترسیدم!
وقتی پیدا می کردنم یعنی جوری میزدنم که … اصلن ولش کن بغض راه گلومو بست!!

  

هنوز واسه خواننده های دهه 60 ناراحتم.
میومدن تلویزیون با نگاهی به گوشه ی بالای کادر، دستاشونو به هم فشار می دادن و واسه درختا و جنگلا و دریا می خوندن.

  

سلامتی نسلی که:
می دونست پلنگ صورتی، صورتیه
اما خاکستری تماشاش می کرد

  

بچه بودم وقتی مشق می نوشتم پاک کن رو محکم می گرفتم تو دستم؛ بعد عرق می کرد؛ وقتی میخواستم پاک کنم چربو سیاه می شد؛ دیگه هرکاری می کردم سیاهی پاک نمیشد؛ آخر سر هم مجبور می شدم تف بزنم سر پاک کن بعد تا خوشحال می شدم که تمیز شده می دیدم دفترم سوراخ شده!

 

آقا یه سوالیه که از بچگی تا حالا ذهن منو درگیر خودش کرده
دستمال قدرت داداش کایکو چرا همیشه تو جیب میتیکومان بود؟
چرا تو جیب خودش نبود؟
تازه علامت میتیکومان هم تو جیب تسوکه بود!
خب هر کس وسایل خودش رو نگه می داشت!

  

شما یادتون نمیاد یه زمان میرفتیم یه ده تا نون بگیریم
می رسیدیم داخل کوچه بچه ها حمله می کردن رو نونا
به زور سه تا و نصفی میرسوندیم خونه
انگار از کوچه ها سومالی رد شده بودیم
خونه میگفتن خودت سالمی؟؟ یادش بخیر...!

 

شما یادتون نمیاد: بچه بودیم سوارماشین می شدیم سرعت گیرای کابل برق که قرمز رنگ بود تا می دیدیم فکر می کردیم توپن یکی شوت زده گیر کرده به کابلا

 
یکی از مهم ترین نشانه های بزرگ شدن من این بود که دیگه تو سلمانی برام رو صندلی تخته نمی ذاشتن!!! لامصب حس امپراطوری داشت
یادش بخیر

 
ﮐﺎﺭﺑﺮﺩﯼ ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﻋﻠﻮﻡ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺗﺮﺷﯽ ﯾﺎ ﻣﺮﺑﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯿﺸﻪ, ﺑﮕﯿﺮﻣﺶ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ ﮔﺮﻡ!

 

کیا لذت خوردن خوراکی مخصوصا نارنگی رو اون ته کلاس تجربه کردن؟؟

  

شما هم وقتی بچه بودین به خاطر کمبود امکانات از سرنگ به عنوان تفنگ آبی استفاده می کردین؟
من که هنوز عقده دارم :((

 

به سلامتی ده 60 چون با نداری ساختن، با لباس کهنه گشتن خم به ابرو نیاوردن، تا شرم پدرشونو نبینن. منم ده شصتیم نه هفتادی

  

چرا این ابتدایی هارو اینقد تعطیل می کنن؟
زمان ما از آسمون سنگ می بارید، طاعون میومد تو شهر، زامبی ها حمله میکردن، بمباران اتمی می کردن هم تعطیل نمی شدیم!! :|

  

کیا یادشونه وقتی تو شلوغی میخواستیم برنامه کودک ببینیم
یکی از حرصش می گفت...
در مجلسی نشسته بودیم ناگهان خرررری گفت:
لامصب چنان. سکوتی میشد که پشه هم دیگه جرات وز وز نداشت; -)

  

یکی از لوازم تحریرهای لوکس زمان ما از این پاک کن هایی بود که یه سرش پاک می کرد اون یکی سرش جارو! حکم تبلت الان رو داشت!

  

ما نسلی هستیم که مهمترین حرف های زندگیمان را
نگفتیم بلکه تایپ کردیم...!!

  

دقت کردین؟؟
یکی از جملاتی که در دوران مدرسه از معلمین و مدیر و معاونیین محترم به کرات شنیده می شد این جمله بود:
“پرونده تون رو میزاریم زیر بغلتون”
خداییش کی دیده پرونده دانش آموزی را بزارن زیر بغلش؟؟؟ مگه هندونس؟!

  

سلامتی دهه شصتی ها که ماشین کنترلی نداشتن
ولی یه نخ دومتری به ماشین پلاستیکی شون می بستن و ذوق دنیا رو می کردن
که ماشینشون ۲ متر عقب تر از خودشون راه میره !

  


داشتیم با مامانم وسایل انباری رو مرتب می کردیم.
یه دفعه مامانم یه جعبه مدادرنگی ۲۴رنگ قاب فلزی رو از تو یه کارتون درآورد
نگاش کرد...
گفت: می دونی این چیه؟
اینو خریده بودم هروقت معدلت ۲۰ شد بدم بهت
حیف واقعا!!!

  

از تفریحات سالم ما این بود که بعد از این که با آهن ربا آشنا شدم به زور می خواستم قطب های هم نام رو به هم بچسبونم اما نمی شد.
البته من که هنوز قانع نشدم و کماکان به تلاش خودم ادامه میدم!

  


دهه شصتی که باشی حتی پیامک یاب ام جمله هاتو تایید نمی کنه
:-(

  

امکان نداره تو دوران مدرسه عینکی باشی و دوستات نگن یه بار عینکتو بده بزنیم چه جوری میشیم !!

  

یه ماشین لوکس شاسی بلند دیدم که سانروفشو باز کرده بود و ۲ تا بچه سرشونو آورده بودن بیرون مثل چی حال می کردن. یاد بچگی های خودم افتادم همچنین حسی رو پشت وانت تجربه می کردیم!!

  

تو زندگیم از چیزی متنفر نبودم جز از خونه مادربزرگه!
لامصب مادربزرگه یه ذره مهربونی توچهره ش نبود!
مخمل که نگو وقتی می دیدمش دو روزخواب وخوراک حرومم میشد!
ولی باز نگاش می کردم نمی دونم می خواستم چیو ثابت کنم؟!

  

تاحالا شده دلتون بخواد برگردین به قدیما ودوباره همه ی اون خاطره ها براتون تکرار بشه؟
حاضرم برگردم به دوران مدرسه و یواشکی برم لواشک و آدامس بادکنکی بخرم

  

تنها موردی که دهه 60،70،80 و حتی 90 ها میتونن باش نوستالژی مشترک داشته باشن عمو قناده
نوستالژی دهه 60 جوک

 
دبستان که بودم یادمه وقتی ۵ شنبه می شد همه خوشحال می شدیم که فردا تعطیل.
منم خوشحال میشدم, نه برای تعطیلیش.. برای اینکه ساعت ۲ بشه بشینم فوتبالیستا نکاه کنم
نیشتو ببند

  

یکی از روش های آزار و اذیت ما در اون زمان این بود که یه سوزن لای انگشتمون جاسازی می کردیم سعی می کردیم در نهایت ادب با دیگران دست بدیم !:

  

واسا دنیا من میخوام پیاده شم …
- همینجا…؟
+ بله لطفا! چند میشه؟
- کجا سوار شدی؟
+ دهه شصت بود !
- برو داداش… صلوات بفرست ، ما از شما پول نمیگیریم ! :(

  

ولم کن تا ولت کنم
جمله استراتژیک بچه های قدیم در زمان دعوا

 

 
مدرسه ما تمام کارنامه ها رو 4شنبه میدادن که 5شنبه جمعه ها رو کوفتمون کنن. منم همیشه شنبه ها میگفتم بیان کارنامه بگیرن! تازه تو این2 روز اینقدر حرف گوش کن میشدم!!!!

  

ما دهه شصتیا و هفتادیا بزرگترین نگرانیمون تو زمان بچگی این بود که رنگ خمیر بازیمون باهم قاطی بشه

زمان ما هرچی لباس میخریدیم چند سایز بزرگتر میگرفتیم واسه سال بعدم بمونه ، یه همچین بدبختایی بودیم ما

  

سلام یه سوال فنی دارم...
میدونی کمک فنر ماشین بی گیلی بی گیلی چی بود که، گوری انگوریل با اون وزنش سوارش میشد، ماشین هیچیش نمیشد...

  

شما اون وقتا نبودین ما روی کوه اورست برنج میکاشتیم بعد با ماموت برداشت میکردیم و پول حاصل کشت رو میدادیم مهندسان شریف تا برامون غذا بیاره تلفن ۲۹دوتا شیش

  

به افتخار اون نسلـی كه ظـهرها به زور ميخوابوندنشون تا خرابكاری نكـــنن ...
اما حالا باید ظهر به زور بیدارشون کنن ...

  

شما یادتون نمیاد هرکی بهمون فحش میداد کف دستمونو نشونش میدادیم میگفتیم آیینه آیینه

شما یادتون نمیاد خط کشهائی که محکم می زدیم رو مچ دستمون دستبند می شد !

 
[ چهار شنبه 11 شهريور 1394برچسب:خاطرات دهه 60,دانلود انتی ویروس,عشق,عاشقی,شعر, ] [ 19:45 ] [ SAMAN ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد

خاطرات دهه 60